آقای خوب
آقای خوب
اول از همه اینکه نمیدونم چرا از الف متنفرم
نمیخوام سر به تنش باشه
اصلا اسمشم می شنوم عصبی میشم چه برسه به اینکه ببینمش
الانم مثلا میخواد بیاد خونمون
از ساعت 5 مامانم اینا رفتن خانم ساعت 10 لطف کرده میگه اومدم وسایلمو بردارم نیم ساعت دیگه میاییم
به مامانم میگم من میرم بخوابم فقط نبینمش
اصلا و ابدا دوسش ندارم
یا بهتره بگم ازش متنفرم
دختر خوبیه ولی من ازش بدم میاد
همیشه برنامه هامو بهم میریزه
امروز با مامانم میخواستم برم عینکمو سفارش بدم که نشد
مسافرت نتونستم هیچ جا برم و هیچ خریدی بکنم از دست این خانم
موقع تیراندازی دلم میخواست کلشو به جای سیبل تصور کنم
آخیش حرصم خالی شد
خوب حالا بریم سراغ اصل ماجرااااااااا
سه شنبه رفتم دکتر بهم یه رژیم غذایی داده که یه سری چیزارو نخورم و کم بخورم
منم دقیقا از همون روز اشتهام باز شده دو برابر که هیچ پنج برابر می خورم
اصلا سیر نمیشم
طبق توهمات دکتر من الان باید دو سایز یا 4 سانت کم میکردم
کم که نکردم هیچ تو همین یه هفته سه کیلو هم زیاد کردم
به من اولش گفت 6 هفته لازمه فکر کنم این هفته برم بگه یه سال دیگه باید بیایی
*** فردا تولد زهراست
مبارکش باشه
- برم بخوابم تا نیومدن
فردا میام بقیشو میگم که 2 روز دیگه ببینم قبلنا چه هیولای مظلومی بودم
+++ یادم رفت حداقل یه خط برای تیترم بگم
منظور از اقای خوب آقای ب سین می باشد که به تازگی در کارخانه مشغول به کار شده اند
دوستش می داریم
با اینکه قیافش یکم خشن و ترسناکه
یعنی شمارشو سیو کردم تو تلگرام گزارشو برام بفرسته عکسشو که دیدم گفتم شما زحمت نکش شفقط چند تا عکس بگیر بفرست من خودم گزارشارو می نویسم
مدیونید اگه فکر کنید ترسیدم
نچ
فقط داشتم و دارم به بزرگترا احترام میذارم
یه آقای حدودا 45 ساله که خانوادش نمیدونم کدوم شهر زندگی میکنن و این بنده خدا شبانه روز تو کارخونه ست به امید اینکه سر ماه بهش 1200 پول بدن
به نظر من که خیلی کم میدن
خوب شب بخیر دیگه